حرف با چاشنی عشق

سلام به دوستان عاشق اینجا همه نوع حرفی میتونی بزنی از دلتنگیات، از عشقت،... از همه چی فقط کافی بهم ندا بدی تا تو هم نویسنده شی و بنویسی

حرف با چاشنی عشق

سلام به دوستان عاشق اینجا همه نوع حرفی میتونی بزنی از دلتنگیات، از عشقت،... از همه چی فقط کافی بهم ندا بدی تا تو هم نویسنده شی و بنویسی

لطافت...


نمیشود این را کتمان کرد که هنوز هم دریا یادآور عشق های نرسیده و دور است

حتی وقتی بعد از سال ها به ساحل میروی یاد عشقت چنگ به دل میزند 

مثل سمفونی بتوون با موج ها هماهنگ می آید و میرود،همین قدر موزون و لطیف ؛

من اعتقاد دارم دریا دفترچه خاطراتی هزاران ساله است که فقط خاطرات عاشقی را نگه میدارد.

بوسه چقدر زیباست...


من .....


سالهاست فهمیده ام.....


بوسه را....


یک مردی لال کشف کرد.....


چون....


نمی توانست بگوید دوستت دارم.....

من و نوشته هایم


دل نوشته هایم 

استثناء ست


نه پاک نــویس دارد

نه چرک نویس،نه قلـم


ولے بے اندازه

سوز وسرما دارد


خواندنش فقط

یک ژاکت گـرم 


یک دقیقه صبر

و

یک فنجان اشک


و 

یک جگرسوخته 

میخواهد



غریبه...

خوش بحالت غریبه!!!

دنیای کسی هستی که دنیای من است...

چنان در تو غرق شده ک بخاطر تو مرا نادیده میگیرد....

مرا.... اشک هایم را.... دلتنگی هایم را.... غم هایم را....بغض هایم را.... میبیند و چشم هایش را میبندد....

فقط بخاطر توووووو....

من مغرور را به جایی رساندی....

که همه وجودم را بغض فرا گرفته....

بغض حسادت به تو!!

 خوشبحالت غریبه....


توانایى زن ها...

کاش اینو خیلی ها بفهمند

که یه زن نمیتونه ...

دوستت داشته باشه...

وبعد دوستت نداشته باشه

و بعد دوباره دوستت داشته باشه

یه زن فقط میتونه...

دوستت داشته باشه

دوستت داشته باشه

دوستت داشته باشه

و بعد دیگه هیچ وقت دوستت نداشته باشه...

چوب خدا...!

ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ،ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ...


ﯾﮏ ﺷﺒﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ،ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ


ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺑﻐﺾ ﻧﻔﺴﺖ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ....


ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ؛


ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﯿﺼﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ


ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ؛


ﮐﻪ ﺷﺒﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ، ﺑﺎﻋﺚ ﻭ ﺑﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺑﻐﺾ ﺷﺪﯼ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﯼ


ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﻐﺾ،ﭘﺎﭘﯽ ﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ....


ﻭﺷﺒﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ،ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ


ﻭﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﻻﺟﺒﺎﺭ،ﻫﺮ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ،ﻣﺤﺾ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ، ﺑﻐﺾ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﯽ ....


آﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﭼﻮﺏ ﺧﺪﺍﺳﺖ .....

دیوار تنهایی

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید

نه برای اینکه دیگران را از خود دور کنی

بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار  را خراب میکند...

پرواز


چرا مردم قفس را آفریدند ؟
چرا پروانه را از شاخه چیدند ؟
چرا پروازها را پر شکستند ؟
چرا آوازها را سر بریدند ؟
.
پس از کشف قفس ، پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
کلاف لاله سر در گم فرو ماند 
شکفتن در گلوی گل گره خورد
.
چرا نیلوفر آواز بلبل
به پای میله های سرد پیچید ؟
چرا آواز غمگین قناری
درون سینه اش از درد پیچید ؟
.
چرا لبخند گل پرپر شد و ریخت ؟
چه شد آن آرزوهای بهاری ؟
چرا در پشت میله خط خطی شد 
صدای صاف آواز قناری ؟
.
چرا لای کتابی ، خشک کردند 
برای یادگاری پیچکی را ؟
به دفتر های خود سنجاق کردند 
پر پروانه و سنجاقکی را ؟
.
خدا پر داد تا پرواز باشد 
گلویی داد تا آواز باشد 
خدا می خواست باغ آسمان ها 
به روی ما همیشه باز باشد 
.
خدا بال و پر و پروازشان داد 
ولی مردم درون خود خزیدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت 
ولی مردم قفس را آفریدند


دلتنگی

از دلتنگی چیزی شنیدم ای؟
مثل این است که دستت را با کاغد بریده باشی
زخمی نمیزند!
خونی نمیریزد!
ولی عجییییب میسوزد...!

دل

دلم به بهانه همیشگی گریست

بگذارید بگرید و بداند

هر آنچه که خواست، همیشگی نیست...

بهار آمد/عیدتون مبارک

بهار، بهترین بهانه است برای بازگشت پرندگان از کوچ

بهار من، بازگشت توست

بازگشت تو

بازگشت...