حرف با چاشنی عشق

سلام به دوستان عاشق اینجا همه نوع حرفی میتونی بزنی از دلتنگیات، از عشقت،... از همه چی فقط کافی بهم ندا بدی تا تو هم نویسنده شی و بنویسی

حرف با چاشنی عشق

سلام به دوستان عاشق اینجا همه نوع حرفی میتونی بزنی از دلتنگیات، از عشقت،... از همه چی فقط کافی بهم ندا بدی تا تو هم نویسنده شی و بنویسی

نمیدونم ...



Before l die

I want to

...Be completely myself

فقط برای خودمه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تمثیل های خدایی...

مثل قصه یوسف
چاه، راه می شود اگر خدا بخواهد؛
و راه، چاه اگر خدا نخواهد؛
❄️قصه یوسف بخوان و برادران!
❄️راهی که برادران رفتند چاه بود؛
❄️و چاهی که یوسف رفت، راه بود؛

سلامی دوباره

یوهوووووووووووووووووووو سلام به آجی ها و دوستای گلم

من هز همتون معذرت میخوام

حدود سه ماه نبودم و نتونستم بیام پستای قشنگتونو ببینم

امتحانای لعنتی شروع شدن عین خر موندم تو گل

تروخدا برام دعا کنین

قرررررررررررررررررربوووووووووووووووون شووووووووووماااا

مقایسه ای بیجا!

شاید این مطلب به درد خیلی ها بخوره

از جمله من:



دلیل اصلی احساس ضعف و نا امنی ما این است که پشت صحنه زندگی خودمان را با لحظات برجسته و اوج های زندگی اطرافیانمون مقایسه میکنیم

و این مقایسه ای  نادرست  است!!!!

تولد عششششقم

همونطور که از اسم وبم پیداست اینجا فقط باید از عشق حرف بزنی. منم امروز میخوام از صمیم قلبم تولد عشقمو بهش تبریک بگم.

مینهو جووووونم تولدت مبارک. امروز یعنی ٢ تیر ١٣٩٥ و ٢٢ ژوئن ٢٠١٦ تولد عزیز ترین کسم لی مین هو ست.

امیدوارم ١٥٠ ساله بشی. 

تولدت مبارک

از طرف تمااااااااام کسایی که دوستت دارن(بخصوص من)

وب جدید دوستم

دوستای گلم ممنونم که تا الان بهم لطف داشتید و برای مطالبم نظر میذاشتید.

مخصوصا از دوست گلم لیلا جوووون که همیشهه دوستش دارم.

اما یه خبر دارم!

این وب، وب جدید دوستم فاطمه هست. 

abouteverything1.blogfa.com

درباره همه چیز...




تا ابدددددددد همتونو دوست دارم.

ممممماااااچچ<<<<<<<<<


هیچ!!

دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ

ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

دانی که از آدمی چه ماند پس مرگ!

عشق است و محبت است و باقی همه هیچ

فرقش چیست؟

فردا یک گوشه چشم ها می بارند
یک گوشه دیگر از خوشی سرشارند
نجار فقط وظیفه اش ساختن است
گهواره و تابوت چه فرقی دارند؟

پاییز بهاری است که عاشق شده است


                                        زرد است که لبریز حقایق شده  است

                                        تلخ است که با درد موافق شده است

                                               عاشق نشدی و گرنه میفهمیدی

                    پاییز بهاری است که عاشق شده است




عنوانی ندارد...!

می توانی از دوست داشتنم برگردی؟!

دوست داشتن  که خیابان نیست

تاکسی بگیری

بنشینی

پیشانی ات را به شیشه بچسبانی

آه بکشی...

و برگردی به پیش از آن!

نه...

نمی شود!

با دوست داشتنم کنار بیا ؛

مثل پیرمردها که

با لرزش دست هایشان . . .


مردان سرزمینم، روزتون مبارک

مردها خیلی هم خوبند...

دوست داشتنی و مهربان..

عاشق محبت واقعی...

گاهی وقتا مثل یه بچه از ته دل خوشحالند..

و گاهی مثل یک پیرمرد خسته...

اکثرشان تنهایی را تجربه کرده اند...

بیشترشان درد کشیده اند...

و اکثرا غمهایشانرا در وجودشان مخفی کرده اند..

خیلی از اشک ها را نگذاشته اند از چشمانشان بیرون بریزد..

مردها میروند قدم میزنند تا یادشان نرود که به جای گریه باید قدمهای محکم داشته باشند..

همانهایی که اگر عاشق شوند ؛

برایتان شاملو می شوند ،یا فرهاد و بیستون میکنند...

و تو بهشت را روی زمین خواهی داشت...

آری اینها مرد هستند...



روز مرد مبارک


لطافت...


نمیشود این را کتمان کرد که هنوز هم دریا یادآور عشق های نرسیده و دور است

حتی وقتی بعد از سال ها به ساحل میروی یاد عشقت چنگ به دل میزند 

مثل سمفونی بتوون با موج ها هماهنگ می آید و میرود،همین قدر موزون و لطیف ؛

من اعتقاد دارم دریا دفترچه خاطراتی هزاران ساله است که فقط خاطرات عاشقی را نگه میدارد.

بوسه چقدر زیباست...


من .....


سالهاست فهمیده ام.....


بوسه را....


یک مردی لال کشف کرد.....


چون....


نمی توانست بگوید دوستت دارم.....

من و نوشته هایم


دل نوشته هایم 

استثناء ست


نه پاک نــویس دارد

نه چرک نویس،نه قلـم


ولے بے اندازه

سوز وسرما دارد


خواندنش فقط

یک ژاکت گـرم 


یک دقیقه صبر

و

یک فنجان اشک


و 

یک جگرسوخته 

میخواهد



غریبه...

خوش بحالت غریبه!!!

دنیای کسی هستی که دنیای من است...

چنان در تو غرق شده ک بخاطر تو مرا نادیده میگیرد....

مرا.... اشک هایم را.... دلتنگی هایم را.... غم هایم را....بغض هایم را.... میبیند و چشم هایش را میبندد....

فقط بخاطر توووووو....

من مغرور را به جایی رساندی....

که همه وجودم را بغض فرا گرفته....

بغض حسادت به تو!!

 خوشبحالت غریبه....


توانایى زن ها...

کاش اینو خیلی ها بفهمند

که یه زن نمیتونه ...

دوستت داشته باشه...

وبعد دوستت نداشته باشه

و بعد دوباره دوستت داشته باشه

یه زن فقط میتونه...

دوستت داشته باشه

دوستت داشته باشه

دوستت داشته باشه

و بعد دیگه هیچ وقت دوستت نداشته باشه...

چوب خدا...!

ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ،ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ...


ﯾﮏ ﺷﺒﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ،ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ


ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺑﻐﺾ ﻧﻔﺴﺖ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ....


ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ؛


ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﯿﺼﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ


ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ؛


ﮐﻪ ﺷﺒﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ، ﺑﺎﻋﺚ ﻭ ﺑﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺑﻐﺾ ﺷﺪﯼ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﯼ


ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﻐﺾ،ﭘﺎﭘﯽ ﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ....


ﻭﺷﺒﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ،ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ


ﻭﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﻻﺟﺒﺎﺭ،ﻫﺮ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ،ﻣﺤﺾ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ، ﺑﻐﺾ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﯽ ....


آﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﭼﻮﺏ ﺧﺪﺍﺳﺖ .....

دیوار تنهایی

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید

نه برای اینکه دیگران را از خود دور کنی

بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار  را خراب میکند...

پرواز


چرا مردم قفس را آفریدند ؟
چرا پروانه را از شاخه چیدند ؟
چرا پروازها را پر شکستند ؟
چرا آوازها را سر بریدند ؟
.
پس از کشف قفس ، پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
کلاف لاله سر در گم فرو ماند 
شکفتن در گلوی گل گره خورد
.
چرا نیلوفر آواز بلبل
به پای میله های سرد پیچید ؟
چرا آواز غمگین قناری
درون سینه اش از درد پیچید ؟
.
چرا لبخند گل پرپر شد و ریخت ؟
چه شد آن آرزوهای بهاری ؟
چرا در پشت میله خط خطی شد 
صدای صاف آواز قناری ؟
.
چرا لای کتابی ، خشک کردند 
برای یادگاری پیچکی را ؟
به دفتر های خود سنجاق کردند 
پر پروانه و سنجاقکی را ؟
.
خدا پر داد تا پرواز باشد 
گلویی داد تا آواز باشد 
خدا می خواست باغ آسمان ها 
به روی ما همیشه باز باشد 
.
خدا بال و پر و پروازشان داد 
ولی مردم درون خود خزیدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت 
ولی مردم قفس را آفریدند


دلتنگی

از دلتنگی چیزی شنیدم ای؟
مثل این است که دستت را با کاغد بریده باشی
زخمی نمیزند!
خونی نمیریزد!
ولی عجییییب میسوزد...!

دل

دلم به بهانه همیشگی گریست

بگذارید بگرید و بداند

هر آنچه که خواست، همیشگی نیست...

بهار آمد/عیدتون مبارک

بهار، بهترین بهانه است برای بازگشت پرندگان از کوچ

بهار من، بازگشت توست

بازگشت تو

بازگشت...

بدون من مگر میشود!؟!؟

دیدے ڪﮧ سخت نیست تنها بدون من 
دیدے صبح مےشود شب ها بدون من  
این نبض زندگے بـے وقفـﮧ میزند ... فرقے نمےڪند با من ... بدون من 
دیروز گرچـﮧ سخت ...! امروز همـ گذشت ...
طورے نمےشود فردا بدون من!


تنها تو!



یک نفَر دَر هَمین نزدیکی هآ

چیزی به وُسعَت ِ یک زندگی

بَرآیت جآ گذآشته اَست...

خیآلـَت رآحَت بآشَد آرآم

چشم هآیت رآ ببَند یک نفَر

برآی ِ هَمه ی نگرآنی هآیت

بیدآر اَست یک نفَر که اَز هَمه ی

زیبآیی هآی ِ دُنیــآ تَنهآ تـــــــــو

رآ بــآوَر دآرد...


پاییز...!

راه میرویم...!
دستانت را دور گردنم حلقه میکنیو
بیشتر از هر زمانی به تو نزدیک هستم...!
عطر تنت ...
میشود تمام زندگی ام
و
عاشقانه هایمان با تو 
با حضور تو
تکمیل میشود...!
پاییز 
دروغ میگویند ،تو 
دلگیر نیستی...
آسمان برایمان اسپند دود کن...!



راز دردهایم...

حالمـ خوب است
اما گذشتـﮧ امـ درد مے ڪند

دردهایمـ در آغوشے مداوا شد
ڪـﮧ نمے دانستمـ
وقتے ندارمشـ
بـزرگتـرینـ دردمـ مےشود


نگران منی

نگران منی که نگیره دلم...واسه دیدن تو داره میره دلم...

روح مرتضی پاشایی شاد

اون موقع ها یه چیزی میدونست که این آهنگ رو خوند...

...


هنر گول زنی!

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: «مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»
دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم!»
تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش
به او گفت: «من روانشناسی پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟!»
پسر با صدای بسیار بلند گفت: «200 دلار برای یک شب!!؟ به نظرت زیاد نیست!!!»
وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص را گناهکار جلوه بدهم


بی کلام...

عجیب دلم برای حرفهای مفتت تنگ شده
بیا بگو که دوستم داری
بگو دو سه باری برایم می میری
زمین پر از دوستت دارم هایی ست که هرگز حقیقت نمی شوند
زمین پر از جنازه هایی ست که هرگز نمی میرند